شعر در مورد انسان
شعر در مورد انسانیت،شعر در مورد انسانیت از مولانا،شعر در مورد انسانیت،شعر در مورد مرگ انسانیت،شعر کوتاه در مورد انسانیت،شعر نو در مورد انسانیت،زیباترین شعر در مورد انسانیت،شعری در مورد انسانیت،شعری زیبا در مورد انسانیت،شعری در مورد مرگ انسانیت،شعر در مورد انسان،شعر در مورد انسان جاهل،شعر در مورد انسان بی ادب،شعر در مورد انسان فضول،شعر در مورد انساندوستی،شعر در مورد انسان بودن،شعر در مورد انسان نادان،شعر در مورد انسان خوب،شعر درباره انسانیت،شعر هایی در مورد انسانیت،شعر در مورد انسان دوستی،شعری در مورد انسان بودن،شعر درباره انسان بودن،شعری درباره انسان بودن،شعر زیبا در مورد انسان بودن،شعری در مورد انسان نادان،شعر درباره انسان نادان،شعر در مورد انسان های نادان،شعری درباره انسان نادان،شعر در مورد انسان های خوب،شعر درباره انسان خوب،شعری در مورد انسان خوب،شعر انسانیت،شعر درباره انسانیت،شعر مرگ انسانیت،شعر در مورد انسانیت،شعر در وصف انسانیت،شعر راجع به انسانیت،شعر انسانیت مولانا،شعر به انسانیت،شعر در باب انسانیت،شعر از انسانیت،شعر انسانم آرزوست،شعر انسانم آرزوست از کیست،معنی شعر انسانم آرزوست،تفسیر شعر انسانم آرزوست،تحلیل شعر انسانم آرزوست،متن شعر انسانم آرزوست عصار،متن کامل شعر انسانم آرزوست،شاعر شعر انسانم آرزوست،ادامه شعر انسانم آرزوست،معنی شعر انسانم آرزوست از مولوی،شعر انسانیت مرده بود،شعر انسان نادان،شعر درباره انسان نادان،شعر در وصف انسان نادان،شعر درمورد انسان نادان,شعر درباره انسانیت,شعر زیبا درباره ی انسانیت,شعری درباره انسانیت,شعر درباره انسانیت,شعر درباره ی انسانیت,شعر زیبا درباره انسانیت,شعر درباره مرگ انسانیت,شعری زیبا درباره انسانیت,شعری درباره ی انسانیت,شعر در مورد انسانیت از مولانا,شعر درباره انسان,شعر درباره انسان بودن,شعر درباره انسان نادان,شعر درباره انسان خوب,شعر درباره انسان دوستی,شعر درباره انسان های بزرگ,شعری درباره انسان بودن,شعر در مورد انسان بودن,شعری در مورد انسان بودن,شعر زیبا در مورد انسان بودن,شعر درباره خاکی بودن انسان,شعر در مورد انسانیت,شعری در مورد انسانیت,شعری درباره انسانیت,شعر در مورد انسان نادان,شعری در مورد انسان نادان,شعری درباره انسان نادان,شعر در مورد انسان های نادان,شعر در مورد انسان خوب,شعر در مورد انسانهای خوب,شعری در مورد انسان خوب,شعر درباره ی انسان های خوب,شعر در مورد انسان دوستی,شعری در مورد انسان دوستی,شعر در مورد انسان های بزرگ,شعرهای درباره انسانیت,شعر نو درباره انسانیت
در این مطلب سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد انسان برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید
گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام
و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهایتان زخم دار است
با ریشه چه می کنید؟
گیرم که بر سر این باغ بنشسته در کمین پرنده اید
پرواز را علامت ممنوع می زنید
با جوجه های نشسته در آشیان چه می کنید؟
گیرم که می کشید
گیرم که می برید
گیرم که می زنید
از همان روزی که دست حضرت قابیل ,
گشت آلوده به خون حضرت هابیل …
از همان روزی که فرزندان آدم,
زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید…
آدمیت مرده بود… گرچه آدم زنده بود .
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند …
آدمیت مرده بود… گرچه آدم زنده بود .
بعد ها این جهان هی پر از آدم شد
و ای چرخه گشت و گشت و گشت …
ای دریغــــــــــــ آدمیــــــــــــــــت بر نگشت !!!
شعر در مورد انسانیت
فرزندم! تو میتوانی هرگونه “بودن” را که بخواهی باشی، انتخاب کنی.
اما آزادی انتخاب تو در چارچوب حدود انسان بودن محصور است.
با هر انتخابی باید انسان بودن نیز همراه باشد و گرنه دیگر از آزادی و انتخاب سخن گفتن بیمعنی است،
که این کلمات ویژه خداست و انسان، و دیگر هیچکس، هیچچیز
شعر در مورد انسانیت از مولانا
انسان یعنی چه؟ انسان موجودی است که آگاهی دارد (به خود و جهان)، و میآفریند (خود را و جهان را)،
و تعصب میورزد، و میپرستد، و انتظار میکشد، و همیشه جویای مطلق است،
جویای مطلق. این خیلی معنی دارد.
رفاه، خوشبختی، موفقیتهای روزمره زندگی و خیلی چیزهای دیگر به آن صدمه میزند.
اگر این صفات را جزء ذات آدمی بدانیم، چه وحشتناک است که میبینیم در این زندگی مصرفی
و این تمدن رقابت و حرص و برخورداری، همه دارد پایمال میشود.
انسان در زیر بار سنگین موفقیتهایش دارد مسخ میشود.
علم امروز انسان را دارد به یک حیوان قدرتمند بدل میکند.
تو، هر چه میخواهی باشی، باش، اما… آدم باش…”
شعر در مورد انسانیت
مگر نمیدانی بزرگترین دشمن آدمی فهم اوست؟
پس، تا میتوانی خر باش،
تا خوش باشی!!…”
شعر در مورد مرگ انسانیت
آدمهایی که هیچوقت احتیاج به تنهایی ندارند،
آدمهای کممایهای هستند
شعر کوتاه در مورد انسانیت
هر انسان، کتابی است،
چشم به راه خوانندهاش
شعر نو در مورد انسانیت
این موجود انسانی چه شگفت مخلوقی است!
گاهی در پستی چنان می شود که هیچ جانور کثیفی به او نمیرسد،
و گاه در عظمت تا آنجا اوج میگیرد که در خیال نیز نمیگنجد
زیباترین شعر در مورد انسانیت
هر موجودی در طبیعت “آنچنان است که باید باشد”، و تنها انسان است که،
هرگز آنچنان که باید باشد، نیست.
آدمی هرچه روح میگیرد، و هرچه از آن که “هست” فاصله مییابد،
از آنکه “باید باشد” نیز دورتر میشود، و این است که هرکه متعالیتر است،
از وحشت ابتذال هراسناکتر است،
و از بودن خویش ناخوشنودتر، و این است فرق میان انسان و حیوان
شعری در مورد انسانیت
انسان، برخلاف معنی اصطلاحی آن در علم، که بر هر بیشاخ و دمی که پیشانی و کف دستاش مو نداشته باشد
و راست راست راه برود اطلاق میگردد، به بشری گفته میشود
که “آگاهی” در او “ارادهای” پدید آورده است، که به وی “آزادی” میبخشد،
و آزادی یعنی امکان سرپیچی از جبر حاکم و گریز از زنجیر علیت،
که جهان را و جان را میآفریند، و به حرکت در میآورد،
و به نظم میکشد، و اراده میکند
شعری زیبا در مورد انسانیت
با همه چیز درآمیز، و با هیچ چیز آمیخته مشو!
که در انزوا پاک ماندن، نه دشوار است، و نه با ارزش
شعری در مورد مرگ انسانیت
در این بحث، سخن از ارزش انسانی است، یعنی آنچه که در انسان ملاک ارزش و تعیین ارزش چیست؟
در یک کلمه: “اراده”! فقط و فقط. تفکر هم نیست، خلاقیت هم نیست، چه، این دو، بی “اراده”، کار یک ماشین حساب پیچیده است،
کار یک کارخانه است
شعری در مورد انسان نادان
مقصود از انسان، نه آن نوع حیوان ناطقی است که علوم طبیعی و بیولوژی از آن سخن میگویند،
بلکه مقصود آن خودآگاهی، آگاهی، و ارادهی آزادی است که:
تصمیم میگیرد، انتخاب میکند. انسان همواره در انتخاب کردن است
شعر در مورد انسان بودن
خوشبینی انسان در تاریخ زاییده
جهلش نسبت به خویش است
شعر در وصف انسانیت
برای انسان
چه دردی کشندهتر از «بی خبری» است
شعری در مورد انسان بودن
تو نیکی می کــن و در دجلــه انـداز
کــه ایــزد در بیــابــانت دهــد بـاز
شعر در مورد انسان
خیــر کـــن بــا خـلق، بهـر ایزدت
یــا بـــرایِ راحــتجــان خـودت
تــا هـمــاره دوســت بینی در نظــر
در دلت نـایــد ز کین نـاخوش صور
شعر در مورد انسان جاهل
اهمیت وفاداری به عهد و پیمان
چون درخت است آدمی و بیخ، عهد
بیـخ را تیــمــار می بایـــد بـه جهد
عهـدفاسد، بیخِ پوســــــــیده بود
شعر در مورد انسان بی ادب
هیچکس فکر نکرد که در آبادی ویران شده دیگر نان نیست
و همه مردم شهر بانگ برداشته اند که چرا سیمان نیست!
و کسی فکر نکرد که چرا «ایمان» نیست!!
و زمانی شده است که به غیر از «انسان» هیچ چیز ارزان نیست
شعر در مورد انسان فضول
از همان روزی که دستِ حضرت قابیل
گشت آلوده به خون حضرتِ هابیل
از همان روزی که فرزندان آدم
زهر تلخ دشمنی در خونشان جوشید
آدمیت مُرد
گر چه آدم زنده بود …
شعر زیبا درباره ی انسانیت
از همان روزی که یوسف را برادرها به چاه انداختند
از همان روزی که با شلاق و خون دیوار چین را ساختند
آدمیت مرده بود
شعر در مورد انسان های نادان
قرن ما
روزگار مرگ انسانیت است
سینه ی دنیا ز خوبی ها تهی است
شعر در وصف انسان نادان
در ازل پرتو حُسنت ز تجلّی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رُخت، دید مَلَک عشق نداشت
عینِ آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
شعر مرگ انسانیت
غلام همّت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلّق پذیرد آزاد است
شعر نو درباره انسانیت
تن آدمی شریفست به جان آدمیّت
نه همین لباس زیباست نشان آدمیّت
شعر درمورد انسان نادان
اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی
چه میان نقش دیوار و میان آدمیّت
شعری درباره انسان نادان
خور و خواب و خشم و شهوت، شَغَبست و جهل و ظلمت
حَیَوان خبر ندارد ز جهان آدمیّت
متن شعر انسانم آرزوست عصار
به حقیقت آدمی باش و گرنه مرغ باشد
که همین سخن بگوید به زبان آدمیّت
متن کامل شعر انسانم آرزوست
مگر آدمی نبودی که اسیرِ دیو ماندی
که فرشته ره ندارد به مکان آدمیّت
شعر در مورد انسان های خوب
اگر این درنده خوئی زطبیعتت بمیرد
همه عمر زنده باشی به روان آدمیّت
شعر در مورد انسانیت
رسد آدمی به جائی که به جز خدا نبیند
بنگر که تا چه حدّست مکان آدمیّت
طیَران مرغ دیدی، تو ز پایبند شهوت
بدر آی تا ببینی طیران آدمیّت
نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم
هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیّت
شعر انسانم آرزوست از کیست
جام گیتی نمای ما انسان
حافظ جامع خدا انسان
صورت اسم اعظمش دانم
محرم راز کبریا انسان
گنج و گنجینه و طلسم به هم
می نماید عیان ترا انسان
هر چه در کاینات می خوانند
بندگانند و پادشا انسان
خانقاهی است شش جهت به مثل
صوفی صفه صفا انسان
موج و بحر و حباب و قطره و جو
همه باشند نزد ما انسان
این سرا، خانه خراب بود
گر نباشد در این سرا انسان
دردی درد دل که درمان است
می کند نوش دایما انسان
نعمت الله را اگر یابی
خوش ندا کن بگو که یا انسان
شعر درباره انسان بودن
آخر ایشان همه انسان بود
گرچه انسان اول ایشان بود
معنیش اول به صورت آخر است
روح باطن جسم پاکش ظاهر است
شعری در مورد انسان خوب
یا بتوانی، ز خلق، ای یار عزیز!
دوری کن و در دامن عزلت آویز!
انسان مجازیند این نسناسان پرهیز!
ز انسان مجازی، پرهیز!
شعری درباره انسان بودن
تو انسان بودی و انسان تو بودی
میان اولیا برهان تو بودی
تو انسان بودی و انسان رفیقت
محمد بود در عقبی شفیقت
معنی شعر انسانم آرزوست
تو انسان بودی و انسانت میثاق
ولیکن در معانی گشته عاق
تو انسان بودی و انسان امیرت
امیرالمومنین بد دستگیرت
تفسیر شعر انسانم آرزوست
تو ایشان را مدان انسان عاقل
که ایشانند مثل خر در آن گل
تو از ایشان مجو معنی قرآن
از ایشان گر روایت هست بر خوان
شعر درباره انسانیت
امیرالمومنین انسان کامل
به پیشش هر دو عالم یک منازل
تو منزلگاه شاه ما چه دانی
وگر دانی چرا مظهر نخوانی
شعر در مورد انسانیت از مولانا
صورت انسان دگر معنی آن دیگر است
صورت انسان مس و معنی انسان زرست
مس چه بود لحم و پوست زر چه بود عشق دوست
این مس اگر زر شود از دو جهان برترست
تحلیل شعر انسانم آرزوست
درو موجود شد پیدا و پنهان
نمودار دو عالم گشت انسان
ولی انسان کسی باشد در این دار
که او باشد ز حال خود خبر دار
شعر زیبا درباره انسانیت
دگر پرسی چرا انسان فنا شد ؟
چه فرمان یافت زین عالم کجا شد؟
بگویم با تو سری ای سخن دان
ازین عالم کجا خواهد شدن آن
شاعر شعر انسانم آرزوست
چو انسان رفت پاک از ملک عالم
مر او را گشت سلطانی مسلم
بقای خود مقرر در فنا دید
صفای باطن خو در صفا دید
شعر زیبا در مورد انسان بودن
چه بینم هست انسان مرد کامل
که شد در بحر الاالله واصل
شناس انسان کامل مصطفی را
بدانی مظهر نور خدا را
شعر در مورد انسان دوستی
در این دریا جواهر بیشمار است
ولی انسان ز جوهرهای یار است
در این اسرار چون گشتی تو محرم
روی چون قطره اندر بحر اعظم
شعر در مورد انساندوستی
چه دانستی تو ای انسان کامل
شوی در بحر الاالله واصل
کسی کو خویش را ایندم بدانست
خدای خویشتن را هم بدانست
شعر درباره انسان بودن
به آخر وصل انسان با خدا شد
چو قطره سوی بحرش آشنا شد
زمن پرسی طریق اولیا را
طریق صدر دار انبیا را
تحلیل شعر انسانم آرزوست
میرالمؤمنین سلطان عادل
امیرالمؤمنین انسان کامل
امیرالمؤمنین باب ولایت
امیرالمؤمنین ختم رسالت
متن کامل شعر انسانم آرزوست
بوی انسان دادش از انسان خبر
پنجه عالمگیر را زد بر کمر
دست شه نادیده خنجر بر کشید
شرزه شیری را شکم از هم درید
شعری درباره انسان نادان
جمال عالم و انسان عین اهل ادب
که هیچ عین ندیدست مثل او انسان
بروج قصر معالیش از آن رفیع ترست
که تیر وهم برون آید از کمان گمان
شعر انسان نادان
به است از دد انسان صاحب خرد
نه انسان که در مردم افتد چو دد
چو انسان نداند بجز خورد و خواب
کدامش فضیلت بود بر دواب؟
شاعر شعر انسانم آرزوست
عشقت از شیطان کند انسان واز انسان ملک
آدمی از پشم قالی سازد از نی بوریا
بر سر کویت چو عاشق پای دار دامن کشد
دست او اورا چنان باشد که موسی را عصا
ادامه شعر انسانم آرزوست
دل به دلبر گر سپاری دلبری
دل بری کن تا بیابی دلبری
هر که ز انسانست از انسان خوانمش
آنچنان انسان بسی به از پری
شعر در مورد انسانیت از مولانا
ای دلبر هر دلبری ای برتر از هر برتری
ای برتر از هر برتری ای دلبر هر دلبری
انسان هر چشم تری ایمان هر روشن
دلی ایمان هر روشن دلی انسان هر چشم تری
شعر درباره خاکی بودن انسان
تو بصحرا مثل قیس آواره ئی
خسته ئی وامانده ئی
بیچاره ئی علم اسما اعتبار آدم است
حکمت اشیا حصار آدم است
شعر در مورد انسان های نادان
گاو و خر را از غم و شادی عالم بهره نیست
خاص بهر آدم است، ار شادی و ار غم رسد
نسبت آدم درست آنگه شود با آدمی
کانچه بر آدم رسد آن بر بنی آدم رسد
شعرهای درباره انسانیت
غرض از آدم درویشانند
ورکسی آدمیست ایشانند
نزد این قوم توانگر همت
پادشاهان همه درویشانند
شعر در مورد انسانیت
در آینه وجود آدم
دیدیم جمال اسم اعظم
معنی محمدی بدیدیم
در صورت نازنین آدم
شعر درباره انسانیت
دیدیم که اوست غیر او نیست
ور هست، خیال اوست آنهم
آدم به وجود اوست موجود
عالم به جمال اوست خرم
شعر در مورد انسانیت
آدم از بی بصری بندگی آدم کرد
گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد
یعنی از خوی غلامی ز سگان خوارتر است
من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد
معنی شعر انسانم آرزوست از مولوی
آن کریمی تو که در دیده انسانیت
صورت ذات تو باشد اگر انسان باشد
بانی کلک تو سودای تشبه دارد
ابر نیسان زپی آن گهرافشان باشد